ـ دولت مُعين و پايتختش قَرْناء بوده است، و زمان حكومتشان از 14 قرن قبل از ميلاد تا 7 قرن و يا 8 قرن قبل از ميلاد مسيح بوده است
2 ـ دولت سَبا و ايشان از قَحطانيّين هستند و ابتداء دولتشان از 850 قبل از ميلاد تا 115 سال قبل از ميلاد بوده است.
3 ـ دولت حِميَريّين و آنها دو دسته هستند:
اوّل ملوك سَباوريدان كه از 115 سال قبل از ميلاد تا 275 سال بعد از ميلاد بودهاند
دوّم ملوك سَباوريدان و حَضْرَموت و غيرها، و حكومت آنها از 275 ميلادي تا 525 ميلادي بوده است
و پس از توضيحاتي گفته است:
و از آنچه ذكر شد استفاده ميشود كه لقب داشتن به ذي، مثل ذي القرنين راجع به ملوك يمن بوده و در غير آنها مانند ملوك روم ديده نشده است؛ پس ذوالقرنين از ملوك يمن است؛ و در تاريخ، بعضي از ملوك يمن را به نام ذي القرنين ياد كرده ولي آيا ذو القرنيني كه در قرآن بيان شده است همان ذو القرنين است يا نه؟
جواب ميگوئيم: نه
چون اين ذي القرنين را كه در تاريخ از او ياد ميكنند، قريب العهد به زمان رسول الله و قرآن بوده و نامي از سدّ با چنين خصوصيّاتي و نيز نامي از سفرهاي او در تاريخ نيامده است مگر در أخباري كه قصّه پردازان ذكر كردهاند؛ و ابن خَلدون تمام اين اخبار را تكذيب كرده و آنها را به نشانههاي مبالغه و گزافگوئي متّهم ساخته است و با ادلّه جغرافيائي و تاريخي آنها را نقض نموده است. ـ انتهي ملخّص آنچه راكه در «جواهر» آورده است
نظريّه سِر أحمد خان هندي درباره ذوالقرنين
و اخيراً سِر أحمد خان هندي گفته است كه ذوالقرنين، كورش كه يكي از پادشاهان هخامنشي بوده و تاريخش از 560 سال قبل از ميلاد تا 539 سال قبل از ميلاد است مي باشد
و اوست كه تأسيس امپراطوري ايراني نموده و بين مملكت فارس و ماد را جمع كرد؛ و بابِل را به تصرّف در آورد. و يهود را اجازه داد تا از بابل به اورشَليم بازگشت كنند، و در بناي هَيكَل يهود مساعدت كرد. و مصر و يونان را تسخير نمود؛ و تا مغرب پيش تاخت و سپس بسوي مشرق سير نمود تا به آخرين نقاط معموره رسيد
شواهدي از أبوالكلام آزاد درباره نظريّه سِر أحمد خان هندي
و اين مدّعي را محقّق خبيرِ باحث أبوالكلام آزاد پذيرفته و براي تبيين و توضيح آن نهايت كوشش را به عمل آورده است.
اوّلاً اوصافي كه در قرآن مجيد درباره ذوالقرنين بيان فرموده همه بر اين ملك عظيم منطبق است، از ايمان به خدا و به توحيد، و عدالت در بين رعيّت و با رأفت و رفق و احسان با آنان رفتار كردن، و با اهل ظلم و ستم به مجازات و سياست رفتار كردن. و خداوند سررشته همه امور را بدو سپرده، و او جامع بين كمالات دين و عقل و فضائل اخلاق، و بين عِدّه و قوّه و شوكت و ثروت و مطاوعه مردم و پذيرش اسباب و امور بوده است
و او يكبار همانطور كه قرآن بيان كرده است به سمت مغرب حركت كرد تا بر ليديا و حوالاي آن استيلا يافت. و براي بار دوّم به سمت مشرق رفت و تا به مطلع الشّمس رسيد و در آنجا گروهي از مردم وحشي و بياباني را يافت كه در صحراها و بيابانها زيست ميكردند، و پس از آن به بناي سدّ همّت گماشت
و اين سدّ همانطور كه شواهد گواه است سدّي است كه در تنگه دارْيال بين كوههاي قفقاز در نزديك شهر تَفليس بنا شده است
امّا ايمانش به خدا و روز قيامت، در كتب عهد عتيق مثل كتاب عَِزْرا (إصحاح 1 ) و كتاب دانيال (إصحاح 6 ) و كتاب أشعياء (إصحاح 44 و 45 ) آمده است.
و با قطع نظر از وحي الهي، يهود با همان عصبيّت مذهبي كه دارند، مرد مشرك مجوسي و يا وثني را نميستايند؛ و اگر كورش چنين مردي بود، او را مسيح خدا و مهدي مؤيّد و راعي پروردگار نميگفتند
علاوه بر اينها، نقشها و نوشتجاتي كه از زمان داريوش به خطّ ميخي كشف شده است ـ و بين كورش و داريوش به قدر هشت سال فاصله بوده است ـ دلالت دارد بر آنكه كورش مشرك نبوده است؛ و معني ندارد كه بگوئيم در اين زمان كوتاه عقيده درباره كورش تغيير كرده و بعداً او را بعنوان مردي مؤمن و موحّد ستودهاند
و امّا فضائل نفسانيّه او: كافي است كه به أخبار و سيره او رجوع شود كه چگونه با طاغيان و جبابره كه بر او خروج كرده بودند يا او با آنها محاربه نمود مانند پادشاهان ماد و ليديا و بابل و مصر و طاغيان بيابان در اطراف بَكْتريا كه بلخ است جنگيد؛ و چون بر قومي غلبه مييافت از مجرمين آنها ميگذشت و عفو مينمود و كريم آنانرا اكرام ميكرد و بر ضعيفشان رحمت ميآورد و مفسد و خائن را سياست مينمود.
كتب عهد قديم از او تجليل ميكند، و طائفه يهود او را با شديدترين درجات احترام محترم ميدارند؛ چون آنها را از اسارت بابل كه توسّط بُخت نَصّر (نبوكد نضر) انجام گرفته بود و معبدشان را خراب كرده بود آزاد ساخت و به شهرهاي خودشان عودت داد، و اموال بسياري براي تجديد بناي هَيكَل به آنها داد، و نفائس غارت شده هَيكل را كه در خزائن شاهان بابل بود به آنها ردّ كرد.
و اين نيز شاهدي است بر آنكه ذوالقرنين همان كورش است. چون سؤال از ذوالقرنين در قرآن كريم همانطور كه در روايات آمده است به تلقين يهود بوده است؛ و قَرْن در لغت عبري و عربي به يك معني آمده است
و مورّخين يونان قديم مثل هِرُدوت و غيره با آنكه دشمن ايران و پادشاهان ايران هستند او را به مروّت و فتوّت و سماحت و كرم و صَفح و قلّت حرص و رحمت و رأفت ياد كرده و وي را ثناء و تمجيد نمودهاند.
و امّا ناميدن كورش را به ذوالقرنين، گرچه تواريخ از اين معني خالي است ليكن مجسّمه سنگي او كه اخيراً در مشهد مُرغاب در جنوب ايران بدست آمد تمام دريچههاي شكّ و ترديد را بر انسان مسدود ميسازد كه كورش همان ذوالقرنين است
اين مجسّمه بنا بر گفتار دي لافواي نمونه بسيار پر ارزش و گرانبهائي از حجّاري قديم است كه با بهترين مجسّمههاي يوناني برابري ميكند، و يگانه نمونه از هنر آسيائيها است. اين مجسّمه كه در زمان اردشير ساخته و نصب شده است و چندين بار علماي بزرگ آلمان فقط به قصد تماشاي آن به ايران آمدهاند، در قرن نوزدهم ميلادي در مرغاب كشف شد
اين مجسّمه به قدر قامت انسان است و كورش را در وضعي نشان ميدهد كه دو بال بزرگ مانند دو بال عقاب از دو جانبش گشوده شده است، و دو شاخ به صورت شاخهاي قوچ روي سر دارد، و شاخها در دو طرف سر نيست بلكه در وسط سر و پشت سر هم قرار دارند؛ و با همان لباسي كه شاهان بابل ميپوشيدند
اين مجسّمه بدون ترديد ثابت ميكند كه تصوّر معناي صاحب دو شاخ بودن (ذوالقرنين) در نزد كورش و در تفكّر وي وجود داشته است و بدينجهت در تصوير مجسّمه بصورت دو شاخ حكّاكي شده است
دو شاخ در وسط سر روئيده شده و از رستنگاه واحد، يكي از شاخها به طرف جلو و ديگري به طرف پشت سر رفته است
و اين تقريب به گفتار بعضي از قدماء كه ميگفتند: ذوالقرنين را بدين لقب ناميدهاند چونكه در سر او تاج يا كلاهخودي بوده كه دو شاخ داشته است، نزديك است
باري، معناي دو شاخ كه در مجسّمه كورش است و لقب او به ذوالقرنين، همان تشكيل دولت واحده از فارس و ماد بوده است كه تا آن زمان دو حكومت مستقلّ بود و هر كدام يك حاكمي داشت ولي كورش بر هر دو غلبه كرد و تشكيل حكومت واحدي داد؛ و همين معناست كه در رؤياي دانيال پيغمبر آمده است:
رؤياي حضرت دانيال درباره ذوالقرنين
در كتاب دانيال (إصحاح هشتم از ص 1 تا ص 9 ) آمده است كه
در سال سوّم از سلطنت بيلْشاصَّر پادشاه، به من كه دانيال هستم رؤيائي نمايانده شد، بعد از رؤيائي كه اوّلاً به من نمايانيده شده بود
من در رؤيا ديدم مثل اينكه گوئي من در قصر شوشان كه در كشور ايلام است ميباشم، و در خواب ديدم كه من در كنار نهر اولاي هستم. پس چشمان خود را بلند كردم كه ناگهان ديدم قوچي در برابر نهر ايستاده و دو شاخ دارد، و شاخهايش بلند بود ليكن يكي از ديگري بلندتر بود، و آن شاخ بلندتر عقبتر بر آمده بود
و ديدم كه آن قوچ به جانب مغرب و شمال و جنوب شاخ ميزد و هيچ حيواني در برابر او ايستادگي نمينمود و از دست او راه رهائي نبود، لهذا آن قوچ طبق ميل و اراده خود عمل ميكرد و بزرگ ميشد
و در اين حال كه من در تأمّل و تفكّر بودم ناگهان ديدم يك بُز نَري از جانب مغرب آمد و بر روي تمام زمين استيلا يافت بطوريكه زمين را مسّ نمينمود؛ و اين بز نر يك شاخ معتبري در پيشانيش و ميان دو چشمش بود
و اين بز نر آمد بسوي آن قوچي كه داراي شاخ بود و من آن را در كنار نهر، ايستاده ديده بودم؛ و با شدّت قوّتي كه داشت بسوي او ميدويد. و ديدم كه به آن قوچ رسيد و به حال غضب بر او بر آمد و قوچ را زد و دو شاخش را شكست، و براي آن قوچ هيچ قدرتي براي مقاومت در برابر او نماند؛ و لذا او را بر روي زمين انداخته و پايمالش كرد و براي آن قوچ هيچ گريزگاهي از دست آن نبود؛ و بنابراين آن بز نر جدّاً بزرگ شد
و سپس دانيال بعد از تماميّت اين رؤيا ذكر ميكند كه جبرائيل به او نمايانيده شد و رؤياي او را تعبير نموده به تعبيري كه در آن، قوچ صاحب دو شاخ، منطبق بر كورش مي شد و دو شاخش دو كشور فارس و ماد بود و آن بز نر كه صاحب يك شاخ بود إسكندر مقدوني بود
در رؤياي دانيال آمده است كه قوچي كه به نظر او آمده، دو شاخ داشته ولي نه مانند شاخ سائر قوچها، بلكه يكي از آن دو شاخ در پشت ديگري بوده است و اين معني بعينه همان است كه در صورت مجسّمه باستاني كورش مشاهده ميشود
و امّا آن دو بالي كه مانند بالهاي عقاب در مجسّمه كورش است، آن تصوير خواب أشعياء است كه كورش را در رؤيا، عقاب شرق خوانده است، و به همين مناسبت مجسّمه كورش به مرغ شهرت يافته؛ و رودي كه در زير پاي كورش در مجسّمه تصوير شده است مرغاب ناميده ميشود
يهود از بشارت دانيال چنين دريافتند كه پايان اسارت آنها در بابل منوط به همان پادشاه صاحب دو شاخ است كه بر مملكت فارس و ماد استيلا خواهد يافت كه بر ملوك بابل چيره ميشود و بالنّتيجه آنانرا از اسارت بيرون ميآورد
چند سال پس از رؤياي دانيال، كورش كه يهود او را خورس و يونانيان سائرس مينامند ظهور نمود و بر دو مملكت فارس و ماد مسلّط شد و حكومتي عظيم پيدا كرد. و همانطور كه در رؤياي دانيال آمده كه به مغرب و شمال و جنوب شاخ ميزد، كورش نيز فارس و ماد را تسخير كرد و در جنوب كه همان بابل بود پيشرفت كرد و يهود را آزاد ساخت. و لذا وقتي يهود كورش را در بابل بعد از تسخير آن ملاقات كردند و رؤياي دانيال را براي او بيان كردند خوشحال شد و بنا بر مساعدت و مهرباني با يهود گذارد و آنانرا به اورشليم عودت داد و معبدشان را تعمير نمود
باري، اينها همه شواهد صدقي است بر اينكه كورش نيز خود را ذوالقرنين ميدانسته (يعني صاحب دو كشور فارس و ماد، كه در رؤيا به صورت دو شاخ متّصل به هم بر مغز سرش روئيده بود) و لذا در تاج يا كلاه خودش اين دو شاخ را كه علامت و نشانه دو كشور است مينهاده و در مجسّمهاش نيز منعكس شده است
و امّا سير و مسافرتش به مغرب براي رفع طغيان ليديا بوده است. ليديا عليرغم قرابت و پيماني كه با كورش داشت بدون هيچ مجوّزي، از روي ظلم و عدوان به طرف كورش لشكركشي نمود و سلاطين اروپا را نيز عليه او تحريك كرد. كورش با او جنگ نموده و او را فراري داد و سپس او را تعقيب نمود و پايتختش را محاصره نمود و پس از محاصره فتح كرد و ليديا را اسير نموده و پس از اسارت او را عفو كرد و سائر هميارانش را نيز عفو كرد و اكرام نمود و به آنها نيكوئي نمود، با آنكه ميتوانست آنها را سياست نموده و نابود كند؛ و اين قصّه منطبقٌ عليه اين آيه است:
حَتَّي'´ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَه (و شايد مراد ساحل غربي از آسياي صغير باشد) وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَـ'ذَاالْقَرْنَيْنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَ إِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا
ما در اينجا به ذوالقرنين گفتيم: نسبت بدين جماعت كه ستم كرده و فعلاً در دست تو گرفتارند، اختيار داري آنانرا به پاداش خود عذاب كني، يا از آنها درگذري و طريقه نيكوئي درباره آنان اتّخاذ كني!
ذوالقرنين گفت: آن كساني كه از اين به بعد ستم كنند، آنها را مجازات نموده و عذاب ميكنيم؛ و امّا كساني كه ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند گذشته از جزاي اخروي آنان، ما به طريق نيكو با آنان رفتار خواهيم نمود
و پس از سفر مغرب، به سمت صحراي بزرگ در مشرق در حوالاي بكتريا براي خوابانيدن غائله قبائل بدوي و بياباني كه پيوسته هجوم نموده و فساد ميكردند حركت كرد:
حَتَّي'´ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَي' قَوْمٍ لَمْ نَجْعَل لَهُم مِن دُونِهَا سِتْرًا
منبع:http://mowjenfejar.blogfa.com
نظرات شما عزیزان:
|